سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :85547
بازدید امروز : 25
 RSS 

   

امروز داشتم باهاش حرف میزدم
حرف مرگ شد
حرف این که چقدر بهمون نزدیکه
چقدر برای ما گناهکارا وحشتناکه
چقدر فکر میکنیم که ازمون دور شده
ولی هر جا میرسی میبینی زده جوون ناکام
عکسها رو که میدیدم تمام تنم مور مور میشد
فکر اینکه یه روزی منو هم همین طوری بپیچونن توی کفن
اگه دوسم داشته باشن،آبرویی داشته باشم
دور تا دورم رو گل بزنن
مامانم گریه کنه
بابام خودش رو به زور آرووم کنه
دوستام آرووم آرووم اشک بریزن
...
اما آخر آخرش بذارنت توی یه قبر تنگ
اونم کسی که حتی از رفتن و دیدن قبرهای خالی میترسه
مطمئنم اون موقع هم هنوز خوابم
به خودت میای
میبینی توی تاریکی غرقی
نه تاریکی قبر ظاهری!
نه!
تاریکی گناهای خودت!
تاریکی توهین هایی که به بقیه کردیم
غیبت هایی که کردیم ...
حتی اگه دور تا دور قبرمون هم بتون آرمه بریزیم باز هم نکیر و منکر میان و ازت میپرسن
خدات کیه
قبله ات کجاست
چیه کتابت
اسم پیغمبرت رو بگو
عمرت رو چی کار کردی
جوونیت رو پای چی خرج کردی
چی خوندی
چی دیدی
...
خدایا یعنی قرار نیست یه روزی از این همه ندامت در بیایم!به خودت قسم خسته شدیم
هی گناه
هی توبه
دیگه توبه هامون هم مسخره شده
من که شب قدر اصلاً‏ رووم نشد
بهت بگم منو ببخشی
باز هم تو مولایی و من یه بنده ی گناهکارت
غیر از تو کسی رو ندارم که گناهم رو ببخشه
وگرنه دیگه پیش تو نمیومدم
هر جا میرم باز به تو میرسم
آخه کی از تو مهربونتر
گناه که میکنم
فقط این توی ذهنمه که تو منو میبخشی
منو ببخش خــــــــــــــــــــــــــــــــدای خوب من/ما
...

دلم امام رضا می خواهد ...

امام رضا قربونتم اهوی سرگردونتم...
دلم می خواهد رو به روی گنبد زردت بشینم
داد بزنم ناله کنم همه اش رضا رضا کنم
تو غریبی و منم غریبم اما چی میشه
دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی
آقا جون دوستت دارم آقا جون دوستت دارم
دلم رو به پنجره ات گره زدم دارم میرم
دوست دارم تا برمیگردم گره ها رو باز کنی
دلم می خواهد رو به روی گنبد زردت بشینم
داد بزنم ناله کنم همه اش رضا رضا کنم
....


عجب بغضی این گلو رو فشار میده امروز ... هنوز بغض دیشبه ...نمیدونم چرا راحت نمیشه ...همه اش بغض کوچه ی بنی هاشمه ... همونجایی که الان سنگفرش مرمر کردنش ...دیگه خبری از کوچه ی بنی هاشم نیست اما تو میبینی مادر رو .... تو هنوز گیر کردی توی بین الحرمین مدینه ...

پ.ن. زیاد رو به راه نیستم!ببخشید ... نمیدونم اصلاً‏چی مینویسم


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 5:0 عصر روز دوشنبه 86 مهر 16